امروز وقت نهار تو رستوران یک مورچه که یک تکه نان بقدر صد برابر خودش به دهان گرفته بود و میرفت نظرم را جلب کرد.
وقتی به بشقاب و هیکل خودم نگاه میکردم و اون تکه نان و مورچه فهمیدم این مورچه چه موجود ثروتمندیه که برای یک روز کاری به اندازه یک کوه غذا درآمد داره. همین مسئله کمی منو از اشرف مخلوقات بودن شرمنده کرد ولی به خودم نگرفتم و شروع به خوردن کردم و آخر غذا ماجرا یادم رفته بود که صورت حساب رسید. وقتی مبلغ ارزش افزوده را تو فاکتور دیدم به خودم گفتم ((اهای اشرف مخلوقات فهمیدی چی شد؟ غذای اون مورچه مالیات در رفته قد کوه بود)))
وقتی به بشقاب و هیکل خودم نگاه میکردم و اون تکه نان و مورچه فهمیدم این مورچه چه موجود ثروتمندیه که برای یک روز کاری به اندازه یک کوه غذا درآمد داره. همین مسئله کمی منو از اشرف مخلوقات بودن شرمنده کرد ولی به خودم نگرفتم و شروع به خوردن کردم و آخر غذا ماجرا یادم رفته بود که صورت حساب رسید. وقتی مبلغ ارزش افزوده را تو فاکتور دیدم به خودم گفتم ((اهای اشرف مخلوقات فهمیدی چی شد؟ غذای اون مورچه مالیات در رفته قد کوه بود)))
دیدگاه