اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

مطالب و داستان‌های کوتاه و مینی مال ( برای وق

Collapse
این موضوع برجسته شده است.
X
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

    ماه من غصه چرا !

    آسمان را بنگر، که هنوز ، بعد صدها شب و روز

    مثل آن روز نخست

    گرم و آبی و پر از مهر، به ما میآ‌خندد !

    یا زمینی را که دلش از سردی شبآ‌های خزان

    نه شکست و نه گرفت !

    بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

    و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

    زیر پاهامان ریخت،

    تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست !


    ماه من ، غصه چرا ؟!

    تو مرا داری و من هر شب و روز،

    آرزویم، همه خوشبختی توست!

    ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن گفتنآ‌ها

    کار آنهایی نیست، که خدا را دارند

    ماه من !

    غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید

    یا دل شیشهآ‌ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست،

    با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن

    و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست هنوز!

    او همانی ست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد .....

    او همانی ست که هر لحظه دلش میآ‌خواهد، همه زندگیآ‌ام، غرق شادی باشد ....

    ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد!

    معنی خوشبختی،

    بودن اندوه است .... !

    این همه غصه و غم، این همه شادی و شور

    چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند

    همه را با هم و با عشق بچین

    ولی از یاد مبر :

    پشت هر کوه بلند، سبزهآ‌زاری ست پر از یاد خدا

    و در آن باز کسی میآ‌خواند

    که خدا هست ، خدا هست هنوز ....
    بیش از آنکه دستهای درخت به نور برسد پاهایش تاریکی را تجربه میکند، گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد

    دیدگاه


      پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

      طلبه جوان و دختر فراری

      شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به
      ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره
      کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را
      که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با
      زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهآ‌ای از اتاق خوابید.

      صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را
      همراه طلبه جوان نزد شاه عباس بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع
      ندادی و ....

      محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست
      جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده
      یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست
      مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام
      انگشتانش سوخته و ... علت را پرسید. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس
      اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را
      بر روی شعله سوزان شمع میآ‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از
      سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان
      نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

      شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را
      به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام
      علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می
      دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود .

      مولای من
      نخواهمت که بگریی ولی به گریه دعا کن که وقت رفتن ایام انتظار بیاید

      یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهورالحجه

      دیدگاه


        خاطره ی پروفسور حسابی و انیشتین

        :NO: :NO:
        پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین وآخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود، در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسور انیشتین تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار انیشتین برایشان مشخص میشود پس ازملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور انیشتین تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید.

        پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:
        وقتی برای اولین بار با بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت انیشتین روبرو شدم ایشان را بی اندازه ساده، آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش، به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفترکارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست، نظریه خود را درارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد.

        یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات انیشتین رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام، دیگر ازخوشحالی نمی توانستم نفس بکشم، در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند، به این ترتیب با پیگیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا انیشتین، بهترین آزمایشگاه نورآمریکا در دانشگاه شیکاگو، با امکانات لازم را در اختیار من قرار دادند و درخوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند،اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم، متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است، بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم، رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است، گفتم اما با این روش امکان سوءاستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطاهای احتمالی همکاران خیلی ناچیز است.

        بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روزدفاع مشخص شد، با تشویق حاضرین در جلسه، وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم انیشتین در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند، من که کاملا مضطرب شده و دست و پای خود را گم کرده بودم با اشاره ی پروفسور انیشتین و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور انیشتین من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیر الان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیارشماست.

        آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت انیشتین از نظریه خودم دفاع می کردم و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسان وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست. بعد از کسب درجه دکترا انیشتین به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم

        یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

        دیدگاه


          زندگینامه ادیسون

          زندگینامه ادیسون


          توماس الوا ادیسون (11 فوریه 1847 - 18 اکتبر 1931) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهم‌ترین و معروفترین آنها لامپ الکتریکی است.
          ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست 2500 امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرت‌انگیز و باورنکردنی به نظر می‌رسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوری‌هایش یاریش می‌کردند. دهنی ذغالی تلفن،ماشین تکثیر، میکروفن، گرامافون، دیکتافون، کینتوسکوپ (نوعی دستگاه نمایش فیلم)، دینام موتور و لاستیک مصنوعی از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا اصلاح شدند.

          ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت بسیاری از اختراعات خود را به تولید انبوه برساند.

          توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سال‌های کودکی را در پورت‌هِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب‌نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورت‌هرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راه‌آهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پس‌انداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شماره‌ی‌ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام می‌داد، نخستین و تنها روزنامه‌ای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ می‌شد.

          در سال 1862 م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کم‌شنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راه‌آهن به‌عنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دست‌ترین مأموران تلگراف در آمریکا شود.

          ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد .



          در سال 1869 م. ادیسون که ادارهٔ راه‌آهن را ترک کرده بود، به‌عنوان سرپرست فنی به استخدام یک موسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خود ثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور می‌رسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ می‌کرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کرد که سود هنگفتی از آن حاصل آمد.
          ادیسون مدتها این فکر را در سرداشت که کارگاهش را به محل بازتر و بزرگ‌تری منتقل کند. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، سرانجام در سال 1876 م. در منطقهٔ «منلوپارک» نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی مجهز بنیاد نهاد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.

          تأسیس این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در رشته فعالیت‌های ادیسون و از بزرگ‌ترین ابتکارهای او به شمار می‌رود. آزمایشگاه منلو پارک نخستین موسسه‌ای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاه‌های خود ایجاد کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این موسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.

          از قدیم الایام، داشتن وسیله‌ای که بتوان با آن صدا را ضبط کرد از آرزوهای بشر بوده است. قبل از آنکه توجه ادیسون به این مقوله جلب شود، لئون اسکوت مارتین‌ویل فرانسوی (1857 م.) و دیگران تحقیقاتی کرده و گام‌هایی در این راه برداشته بودند؛ اما دستگاه‌های آنها عملا ً قابل استفاده نبود زیرا تنها با یک دور گوش دادن، صدای ضبط شده از بین می‌رفت.


          در سال 1877 م. ادیسون موفق به ساخت وسیله‌ای شد که واقعاً کار می‌کرد؛ یعنی می‌توانست صدا را ضبط و دو تا سه بار پخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود، ساختمانی ساده داشت: استوانه‌ای فلزی بود با یک دستهٔ گرداننده که در یک انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق تعبیه شده بود. وقتی کسی استوانه را می‌چرخاند و درون بوق صحبت می‌کرد، بر اثر ارتعاش سوزن، روی ورقهٔ نازک حلبی ِدور استوانه خراش‌هایی می‌افتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده نیز کافی بود سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را به‌چرخش در آورند. کیفیت صدا البته بسیار پایین بود و صفحه حلبی هم پس از چند بار استفاده خراب می‌شد. با اینحال همین وسیله ابتدایی در نظر مردم بسیار شگفت‌انگیز می‌نمود و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. روزنامه‌ها ادیسون را «جادوگر منلوپارک» لقب دادند. حتی دولت رسماً وی را به واشینگتن دعوت کرد تا اختراعش را در برابر مقامات به نمایش بگذارد. ده سال بعد (1887 م.) ادیسون (یا به روایتی الکساندر گراهام بل)، استوانهٔ مومی را جایگزین ورق حلبی کرد و بالاخره امیل برلینر مخترع آمریکایی آلمانی‌تبار با تبدیل استوانهٔ مومی به صفحهٔ پلاستیکی، گرامافون را به شکل امروزی درآورد.

          سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به اواسط قرن نوزدهم می‌رسد. در سال 1854 م. هاینریش گوبل نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور می‌داد اما آن را به نام خود به ثبت نرساند. پس از وی جیمز وودوارد، ویلیام سایر، متیو ایوانز (1875 م.) و جوزف سووان (1878 م.) مدل‌های دیگر چراغ‌های ا لکتریکی را ارائه کردند.

          کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصهٔ جدید شود، والیس صنعتگر آمریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازارکرده بود که نمونه‌ای از آن به دست ادیسون رسید (1878 م.). دستگاه والیس تشکیل می‌شد از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه ذغالی متصل بود .عبور جریان برق از میله‌ها باعث می‌شد که دو قطعه ذغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی بسیار درخشانی به رنگ آبی پدیدار ‌شود. این چراغ الکتریکی ابتدایی بازده پایینی داشت زیرا مصرف برق آن زیاد و عمر ذغال‌هایش کم بود. با این وجود، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پی‌برده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای ذغال مادهٔ مناسب تری بیابد که با برق کمتر مدت درازی روشنایی بدهد و به مرور زمان نسوزد و از بین نرود.

          پس از یک سال تلاش بی‌وقفه و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، سرانجام ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی کربونیزه (ذغالی‌شده) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به تحقیقات خود ادامه دهند و زمانیکه موفق شدند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون تشخیص داد که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیده است.

          او از روزنامه‌نگاران و صاحبان سرمایه دعوت کرد تا در شب 31 دسامبر 1879 م. برای دیدن اختراع جدیدش به منلوپارک بیایند. به دستور او آزمایشگاه و اطراف آن را با صدها لامپ برق آراستند بطوریکه محوطهٔ منلوپارک و جادهٔ منتهی به آن غرق در نور شده بود. ادیسون میهمانان خود را با چیزی روبرو کرده بود که برایشان سابقه نداشت. منظرهٔ لامپ‌های نورانی بازدیدکنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار داد؛ بطوریکه وقتی ادیسون نقشهٔ خود را برای تأسیس یک کارخانهٔ بزرگ الکتریسیته در نیویورک مطرح کرد پیشنهادش با استقبال گرم سرمایه‌داران حاضر روبرو شد.

          در 27 ژانویه 1880 م. ادیسون تقاضانامهٔ دریافت امتیاز اختراع «لامپ روشنایی الکتریکی» را به ادارهٔ اختراعات آمریکا تسلیم کرد اما با درخواستش موافقت نشد. کارشناسان سازمان معتقد بودند که طراحی و ساخت لامپ ادیسون بر مبنای مطالعات ویلیام سایر انجام شده است؛ بنابراین تنها امتیاز اختراع رشتهٔ ذغالی شده پرمقاومت (مادهٔ تولیدکنندهٔ نور لامپ‌) به ادیسون تعلق گرفت.

          در 13 فوریه 1880 م. وی به کشف یک پدیدهٔ مهم فیزیکی نائل آمد که اکنون به اثر ادیسون معروف است.

          دو سال پس از نمایش عمومی لامپ الکتریکی، (1882 م.) ساختمان کارخانهٔ مرکزی تولید برق موسوم به «ایستگاه پرل استر ی‍ت» به پایان رسید و در چهارم سپتامبر همان سال نخستین سیستم توزیع نیروی الکتریسیته در جهان با قدرت 110 ولت و 59 مشتری در پایین محلهٔ منهتن به دست ادیسون افتتاح گردید.

          چندی بعد ادیسون کوشید تا حق امتیاز لامپ برق را در بریتانیا از آن خود کند و بر رقیبش جوزف سووان – که مستقل از ادیسون موفق به اختراع لامپ حرارتی ِرشته کربنی شده‌ بود- پیروز شود اما پس از یک دعوای حقوقی بی‌حاصل، دو طرف با یکدیگر به توافق رسیدند و برای بهره‌مند شدن از منافع اختراعشان در بریتانیا شرکت «ادیسووان» را تأسیس کردند. این شرکت در سال 1892 م. جزئی از کمپانی بزرگ جنرال الکتریک (متعلق به ادیسون) گردید.

          همانطور که گفته شد، بیشتر اختراعات ادیسون حاصل تکمیل ایده‌های دیگران و کار دسته‌جمعی گروه بزرگی از تکنسین‌ها و کارمندانی بود که تحت نظارت او به تحقیق و آزمایش می‌پرداختند. لویس لاتیمر دستیار آفریقایی-آمریکایی ادیسون که در پروژهٔ چراغ الکتریکی نقش مهمی داشت، از جملهٔ این افراد است.اگر امروز کمتر نامی از کسانی مانند او به میان می‌آید، به این دلیل است که ادیسون غالبا همکاران خود را در افتخار و اعتبار اختراعاتش سهیم نمی‌کرد. با این همه شکی نیست که بدون قدرت سازماندهی و خصوصاً همت بلند ادیسون دست یافتن به این همه موفقیت ممکن نبود. نیکلا تسلا فیزیکدان بزرگ و یکی از همکاران ادیسون دربارهٔ روش او برای حل مسائل می‌نویسد: «اگر ادیسون می‌خواست سوزنی را در انبار کاهی پیدا کند، با پشتکارفراوان دانه به دانه رشته‌های کاه را کنار می‌زد تا بالاخره سوزن نمایان شود. بارها با تأسف شاهد بودم که چگونه بخش اعظم وقت و انرژی او صرف یافتن یک فرمول جزئی یا انجام دادن محاسبه‌ای کوچک می‌شد.» ادیسون خود نیز در این‌باره گفته‌ است: «نوآوری عبارت است از یک درصد الهام روح و نود و نه درصد عرق ‌ریختن و تلاش کردن.»

          تسلا دانشمندی شایسته و بهترین کارمند ادیسون بود. او ابتدا از طرف ادیسون مأمور شده بود تا راه‌های توسعهٔ سیستم‌های جریان مستقیم (DC) را بررسی کند اما چون پس از پایان کار ادیسون تعهدات مالی خود را زیر پا گذاشت تسلا تصمیم به ترک شرکت او گرفت. با پذیرش استعفای تسلا، ادیسون مرتکب اشتباه بزرگی شد چرا که چندی بعد تسلا با کشف جریان متناوب (AC) در برابر امپراتوری ادیسون و سیستم DC او قد علم کرد. او با حمایت جرج وستینگهاوس کارخانه‌دار معروف سامانه‌های چندفازی توزیع برق را برپایهٔ جریان AC تکامل بخشید که بسیار کارآمدتر از سیستم ادیسون بود. با وجود تبلیغات منفی جنرال الکتریک، جریان AC روز به روز رواج بیشتری یافت و سرانجام سلطه ادیسون را بر بازار صنایع الکتریکی درهم شکست.

          در سال 1889م. یکی از کارمندان شرکت ادیسون به اسم ویلیام کندی لوری دیکسون نوعی دستگاه نمایش فیلم اختراع کرد که پنج سال بعد(1894م.) با نام تجاری کینه‌توسکوپ (متحرک نما) در نیویورک به معرض نمایش گذاشته شد. کینه‌توسکوپ دستگاهی بود که هرکس از سوراخ آن به درون می‌نگریست و دسته‌ای را می‌چرخاند، تصاویر متحرکی را مشاهده می‌کرد. این وسیله ابتدا به‌عنوان مکمل گرامافون و برای رونق بخشیدن به بازار آن طراحی شده بود وهدف آن بود که با افزودن امکان تماشای عکس متحرک، بر جذابیت گرامافون نزد خریداران افزوده شود.

          با وجود اهمیت این اختراع، ادیسون یا دیکسون را نمی‌توان پایه‌گذار سینما دانست؛ کینه‌توسکوپ آنها بیشتر به ماشین «شهر فرنگ» شبیه بود و دریک زمان بیش از یک نفر نمی‌توانست از آن استفاده کند. چنین دستگاهی در عصر جدید که تودهٔ مردم به هیجان و سرگرمی‌های دسته‌جمعی نیاز داشتند چندان به کار نمی‌آمد. ایدهٔ بزرگ کردن تصاویر و بکارگیری پردهٔ نمایش هرگز به ذهن ادیسون نرسید چون همانطور که گفتیم از اختراع کینه‌توسکوپ مقصود دیگری داشت ولی حدود یک سال بعد لویی لومیر صنعتگر ثروتمند فرانسوی با ساختن دوربین فیلم‌برداری و پروژکتور و افتتاح اولین سالن سینما در گراند کافه پاریس (28 دسامبر 1895م.) نخستین گام‌ها را برای علاقمند کردن مردم به این پدیدهٔ نو برداشت. پس از گذشت چند سال، سالن‌های نمایش فیلم در اروپا و آمریکا آنقدر فراوان شده بود که ادیسون نیز چاره‌ای جز پیوستن به این جریان و کنار گذاشتن سینمای تک‌ نفره‌اش ندید.

          ادیسون در تبدیل سینما به رسانه‌ای همگانی و صنعتی سودآور نقش موثری ایفا کرده است. فیلم استاندارد 35 میلیمتری با چهار روزنه در لبهٔ هر فریم که هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد از یادگارهای ادیسون است. وی همچنین موسس اولین استودیوی فیلمسازی دنیا (بلک ماریا در ایالت نیوجرسی) است. نخستین فیلم کپی رایت شدهٔ تاریخ سینما با عنوان «عطسهٔ فرد اُت» در این استودیو ساخته شد.

          در اول فوریه 1893م. ادیسون ساختمان «بلک ماریا» نخستین استودیوی تصاویر متحرک را در وست اورنج ِ نیوجرسی به پایان برد. او کوشید تا اختراع دوربین فیلم‌ برداری را تماماً به خود نس&
          یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

          دیدگاه


            پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

            [glow=red,2,300][move]بیاید خودمان را باور کنیم که میتوانیم [/move][/glow]

            شخصی سر کلاس درس خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استادآنرا به عنوان حل مسئله داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچ یک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد زیرا آندو را به عنوان دو نمونه ازمسایل غیر قابل حل ریاضی داده بود!

            در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد. این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود. چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود. او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست.
            مصادیق اظهار محبت به همسر
            بررسی مسائل جنسی در زندگی زناشویی(فایل صوتی)
            ویژگی های خانواده سالم - مصادیق احترام (فایل صوتی)
            اثر قصه گویی برای کودکان

            دیدگاه


              اولین کسی که زمین را کروی میدانست!

              اولین کسی که زمین را کروی میدانست!
              987 سال پیش در چنین روزی در دوم ماه رجب سال 440 هجری قمری ابوریحان بیرونی دانشمند برجسته ایرانی در شهر غزنه درگذشت. ابوریحان شخصیتی کمنظیر و ماندگار است که جهان از قرن نوزدهم به بعد او را شناخت.
              ابوریحان مردی است که به اکثر علوم زمان خود احاطه داشته است. او از اولین کسانی است که به پیداکردن وزن مخصوص بسیاری از اجسام مبادرت ورزید و آنچنان وزن مخصوص این اجسام را دقیق محاسبه کرده که اختلاف آنها با وزن مخصوصهایی که دانشمندان قرون اخیر با وسایل جدید خود محاسبه کردهاند بسیار ناچیز است.
              ابوریحان در طول عمر خود به شهرهای مختلفی سفر کرده و به اندازهگیری طول و عرض جغرافیایی آن شهرها میپرداخت و سپس موقعیت هر شهر را روی یک کره مشخص میکرد و پس از سالها توانست آن نقاط را روی یک نقشه مسطح پیاده کند و این مقدمه علم کارتوگرافی بود که اینکار با ابوریحان شروع شد.
              بیرونی، تقریبا به تمام علوم زمان خود مسلط بود و همین طور در تمام شاخههای ریاضیات آن زمان دستی داشت. وی در جبر، مثلثات، هندسه و نگاشت، گنجنگاشتی ، مجموع سریها، آنالیز ترکیبی، روشهای حل معادلات جبری، مسایل حلناپذیر ریاضی مانند تثلیث زاویه، قضیه سینوسها در صفحه، عددهای گنگ، مقاطع مخروطی و ... پژوهشهای فراوان داشت و آثار بزرگی از خود بر جا گذاشت.
              ابوریحان در طول 72 سال زندگی خود حدود 143 کتاب نوشت (که از مهمترین کتابهای وی میتوان به التفهیم، آثارالباقیه، قانون مسعودی، و تحقیق مالهند اشاره کرد) این تعداد، اوراق نوشته شده به وسیله او را به 12 هزار برگ می رساند.
              این مرد بزرگ و دانشمند در بامداد پنجشنبه سوم ذیالحجه سال 362 هجری قمری در بیرون، حوالی خوارزم دیده به جهان گشود.




              ابوریحان در طول عمر پربار خود همیشه بهدنبال کشف حقایق بود و هیچ چیز را در دنیا بر آن ترجیح نمیداد. وی مسلمان بود و به مذهب تشیع اعتقاد داشت ، به ایرانیان علاقه فراوانی نشان میداد.
              دکتر پرویز شهریاری که مطالعات زیادی بر تاریخ علم در ایران انجام داده است، درمورد جنبههای مختلف این شخصیت توضیح میدهد: زمانی که در اروپای غربی، جهل قرون وسطایی حکومت میکرد و اثری از علم در هیج جای دنیا بهچشم نمیخورد، جز سوسوهایی از علم در هند و چین، دانشمندانی بنام در ایران درخشیدند که از آن میان، ابوریحان بیرونی شاخص است.
              ابوریحان یکی از شخصیتهایی است که به عقیده دکتر شهریاری هنوز بهدرستی شناخته نشده است.
              ابوریحان اولین کسی بود که به کرویت زمین اعتقاد داشت و کسی بود که جز به تجربه هیچ چیز را قبول نداشت. فرانسیس بیکن را که سرچشمه تجربه میدانند، قرنها پس از او مسئله تجربه را مطرح کرد.
              ابوریحان عاشق ایران بود. داستانی درباره او نقل استکه وقتی محمود غزنوی بنا بود به ایران لشکر بکشد، مأموران خلیفه نزد او در خوارزم آمدند و پیام دعوت خلیفه را به بغداد به او رساندند. ابوریحان نپذیرفت و گفت: من در ایران میمانم، ولو در بند محمود غزنوی باشم و به بغداد نمیآیم

              مشهور است وقتی ابوریحان در بستر مرگ بوده، مسائلهایئ از کسی میپرسد. او میگوید: حالا چه وقت پرسیدن است؟ ابوریحان میگوید: بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم. آن شخص میگوید: وقتی از خانه ابوریحان بیرون آمدم، هنوز یک کوچه بیشتر نرفته بودم که صدای شیون بلند شد.

              ابوریحان بیرونی بهدستور محمود غزنوی به هند رفت. محمود غزنوی بهدنبال قتل و غارتش بود اما ابوریحان به محفل علمای هند رفت. رهاورد این سفر کتابی شد بهنام کتاب مالالهند شامل گذشته هند که حاوی مباحث مردمشناسی فراوانی هم هست.
              ابوریحان وقتی در هند بود، زبان سانسکریت را آموخت و بسیاری از کتابهای عربی و نیز کتابهای خودش را به سنسکریت ترجمه کرد. چند کتاب هم از سنسکریت به عربی ترجمه کرد. او چنان عاشق ایران بود که کتابهایی به زبان فارسی نوشت و این مساله در آن دوره که بیشتر کتابها به زبان عربی نوشته میشد، عجیب بود. التفهیم را ابوریحان اول به فارسی نوشت و بعد به عربی برگرداند.
              دکتر پرویز شهریاری در پایان توضیحات خود درمورد ابوریحان میگوید: همزمان با ابوریحان دانشمندانی مثل پورسینا، کوشیار گیلانی و خجندی هم بودند که همه در ریاضیات و اخترشناسی سرآمد بودند اما از آن میان، ابوریحان مشهورتر است. در آن دوره 600 ساله که دوران علم ایرانی است، دانشمندان مختلفی داشتیم که در همه جای دنیا درخشیدند و هیچکس نمیتوانست با آنها برابری کند اما اگر به تاریخ تمدن ویل دورانت که در حدود 18 جلد نوشته شده، مراجعه کنید، سهم ایران در تمدن جهان فقط حدود 10 صفحه است. ما باید برای شناساندن تمدن خود بیشتر کار کنیم و حداقل کتابهای دانشمندان خود را به فارسی ترجمه کنیم.
              ابوریحان در طول عمر خود با قناعت زندگی میکرد و به تجملات و ظواهر دنیا اهمیتی نمیداد و زمانی که در غروب شب جمعه دوم رجب 440 در غزنه چشم از جهان فروبست، ثروت زیادی را برای خانوادهاش باقی نگذاشت و ثروت خانوادهاش همان نام نیک ابوریحان بود که همیشه برای آنها جاودان ماند.

              فقط اون جمله قرمز رنگ کافیه

              منابع:
              شبکه رشد ملی مدارس ایران
              - سایت اینترنتی مشاهیر ایران
              یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

              دیدگاه


                پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                نسخه جدید شیخ و مریدان:
                روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست
                که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول !
                پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
                نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
                بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
                پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
                شیخ بگریست …
                لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به ...
                که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
                و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
                @};-

                دیدگاه


                  نوابغ مشهور ایرانی در دنیا را بشناسید

                  نگاهی به ایرانیان امروز، پس از 600 -700 سال دوباره در قله علم و دانش جهان ایستاده اند. :eek:

                  امید کردستانی
                  مدیر بازرگانی، سهامدار و معاون ارشد "گوگل" (Google)



                  حسین اسلامبلچی
                  رئیس بزرگترین شرکت مخابرات در امریکا "AT&T"



                  انوشه انصاری
                  موسس و مدیر کمپانی بزرگ "Telecom Technologies" امریکا و اولین زن فضانورد ایرانی


                  میر مجیدی مهر
                  معاون بخش رسانه های دیجیتال شرکت "Microsoft" (فرد سمت چپ تصویر)


                  پروفسور Caro Lucas
                  پدر رباتیک ایران


                  پروفسور توفیق موسیوند
                  مخترع نخستین قلب مصنوعی داخل بدن انسان


                  ماریا خرسند
                  رئیس کمپانی بزرگ سونی اریکسون سوئد، رئیس پروژه بلوتوث


                  پروفسور لطفی علیآ‌عسکرزاده
                  استاد بازنشسته دانشگاه برکلی، واضح منطق و نظریه فازی، کامپیوتر هوشمند و بنیانگذار نسل سوم کامپیوتر در جهان!


                  مهندس ایمان ده بزرگی
                  برنده جایزه جوان ترین مهندس IT دنیا و نفر دوم المپیاد جهانی طراحی وب کانادا


                  روفسور بیژن داوری
                  مدیر ارشد کمپانی "آی بی ام" (IBM) بزرگترین کمپانی سخت افزار در جهان


                  فرزاد ناظمی
                  مدیر فنی "یاهو" (Yahoo)


                  پیر امیدیار
                  پدر تجارت الکترونیکی در جهان و صاحب کمپانی عظیم "ایآ‌ بی" (e-bay)


                  سینا تمدن
                  مدیر ارشد شرکت "اپل" (Apple)



                  پروفسور مجید سمیعی
                  جراح برجسته و متخصص بیماریهای مغز و اعصاب مقیم آلمان و رئیس افتخاری اتحادیه جهانی جراحان مغز و اعصاب



                  قاسم اسرار
                  عضو هیئت مدیره سازمان فضایی ناسا



                  آزاده تبازاده
                  دانشمند سازمان فضایی ناسا


                  پروفسور علی جوان
                  دارنده جایزه جهانی آلبرت اینشتن و مخترع لیزر گازی



                  کتر فیروز نادری
                  مدیر پروژه سفر به مریخ در سازمان فضایی ناسا


                  پروفسور محمد جمشیدی
                  مدیر برنامه های داخلی سازمان فضایی ناسا



                  پروفسور بهزاد رضوی مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه صنعتی شریف در سال 1985 و مدرک MSEE و PhDEE را خود را به ترتیب در سال های 1988 و 1992 از دانشگاه Stanford اخذ نمود.وی تا سال 1996 در آزمایشگاه های AT&T Bell و ازمایشگاه های Hewlett-Packard بود.بعد از سال 1996 ایشان Associate Professor و subsequently Professor مهندسی برق دانشگاه California, Los Angeles شد.تحقیقات در حال حاضر ایشان شامل دستگاه های فرستنده و گیرنده بی سیم(wireless transceivers) ، ترکیب کننده های فرکانسی(frequency synthesizers)، قفل کننده فاز (phase- locking) و بهبود کلاک برای مخابرات داده در سرعت بالا و تبدیل کننده های داده است. پروفسور رضوی همچنین طی سال های 1992 تا 1994 استاد یار دانشگاه Princeton و در سال 1995 استاد یار دانشگاه Stanford بود.


                  من فقط افراد مرتبط با سایت را گذاشتم

                  گردآوری : پایگاه اینترنتی تکناز
                  http://www.taknaz.ir/news_detail_13542.html
                  یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

                  دیدگاه


                    پاسخ : نوابغ مشهور ایرانی در دنیا را بشناسید

                    به نظر من ایرانی که برای ایران نمونه چه فایده داره !!!!!!!!! حالا هر کدامشون که برای ایران مونده خویه !!! حداقلش بیاد این جا هم خدمت کنه !!
                    مصادیق اظهار محبت به همسر
                    بررسی مسائل جنسی در زندگی زناشویی(فایل صوتی)
                    ویژگی های خانواده سالم - مصادیق احترام (فایل صوتی)
                    اثر قصه گویی برای کودکان

                    دیدگاه


                      پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                      توی اولش چنین نوشته بود:
                      گاهی به این فهرست از سویی شادی آور است که ایرانیان امروز، پس از 600 -700 سال دوباره در قله علم و دانش جهان ایستاده اند. ولی در عین حال سبب غم و ناراحتی است که چرا نه تنها در درون ایران کار نمیکنند، بلکه تقریبا همه آنها از ایران کاملا بریده اند و کمترین ارتباط علمی و مدیریتی با دانشگاهها و مراکز صنعتی و بازرگانی درون کشور هم ندارند تا از تجربیات آنها بهره گیری شود. دلیل چیست؟ چه کسی نمیداند؟ لازم به تذکر است که امکان فهرست کردن همه ستارگان و نخبگان ایرانی خارج از کشور در یک ایمیل ممکن نیست


                      ولی من نذاشتم تا روش بحث نشه تا تاپیکو قفل نکنن
                      یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

                      دیدگاه


                        پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                        فکر میآ‌کنم قرار بود که این جا داستان های کوتاه و مینیمال گذاشته بشه.
                        فعلا که شده زندگینامه مشاهیر!
                        احتمالا پست های بیآ‌ربط پاک میشن

                        دیدگاه


                          پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                          نوشته اصلی توسط حمیدرضا رضائی
                          فکر میآ‌کنم قرار بود که این جا داستان های کوتاه و مینیمال گذاشته بشه.
                          فعلا که شده زندگینامه مشاهیر!
                          احتمالا پست های بیآ‌ربط پاک میشن
                          آخه عزیز من هر تاپیکی تو این(گفتگوی آزاد) بخش بزنیم بعد از 10 روز حذف میشه. اگه می خواهید ایجور چیزا را نزنیم روی چشم ! اگه پیشنهادی دارین بفرماید ! شما کافیه راهو نشون بدین
                          یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

                          دیدگاه


                            پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                            چه اشکالی داره به جای خوندن داستانهایی که شاید فقط یکبار ارزش خوندن و ردشدن رو دارن داستان زندگی بزرگان علم رو بخونیم تا شاید روزی به کارمون بیاد . اتفاقا" هر کسی که دستی در آتش داره پیشنهاد میکنه زندگی بزرگان رو مطالعه کنید. حالا ما هم بصورت مینیمال به زندگی یک شخصیت بزرگ نگاه کنیم که بهتره!
                            و در جواب
                            نوشته اصلی توسط ali_abc
                            به نظر من ایرانی که برای ایران نمونه چه فایده داره !!!!!!!!! حالا هر کدامشون که برای ایران مونده خویه !!! حداقلش بیاد این جا هم خدمت کنه !!
                            دوست عزیز مطمءن باش اگر اینجا بودن که به این شخصیت ها تبدیل نمی شدن . مثلا" نمونه ی بارز مشکلات:
                            نوشته اصلی توسط lostlord
                            نسخه جدید شیخ و مریدان:
                            روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست
                            که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول !
                            پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
                            نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
                            بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
                            پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
                            شیخ بگریست …
                            لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به ...
                            که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
                            و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
                            @};-
                            مولای من
                            نخواهمت که بگریی ولی به گریه دعا کن که وقت رفتن ایام انتظار بیاید

                            یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهورالحجه

                            دیدگاه


                              پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                              آقا میلاد پروفسور بهزاد رضوی رو که خیلی هم با این سایت مرتبط بود رو فراموش کردی...
                              مولای من
                              نخواهمت که بگریی ولی به گریه دعا کن که وقت رفتن ایام انتظار بیاید

                              یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهورالحجه

                              دیدگاه


                                پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                                نوشته اصلی توسط محمد صادق ساعی
                                آقا میلاد پروفسور بهزاد رضوی رو که خیلی هم با این سایت مرتبط بود رو فراموش کردی...
                                اون یکی را هم گذاشتم

                                می خواستم در یه پست دیگه بزنم گفتم ببینیم تکلیف چیه ؟

                                نوشته اصلی توسط حمیدرضا رضائی
                                فکر میآ‌کنم قرار بود که این جا داستان های کوتاه و مینیمال گذاشته بشه.
                                فعلا که شده زندگینامه مشاهیر!
                                احتمالا پست های بیآ‌ربط پاک میشن
                                یه پیشنهاد : یه تاپیک جدید بزن و برچسبش کن تا همه ی این تاپیک ها به اونجا منتقل بشه
                                یادش بخیر یه وقتایی هر روز میومدم اینجا !

                                دیدگاه

                                لطفا صبر کنید...
                                X