پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )
بابای نامرد
پدری مشغول پولیش کردن ماشینش بود که پسر خرد سالش با سنگ تیزی خطوطی روی ماشین نقش می کند.پدر به قدری عصبانی می شود که چندین بار روی انگشتان پسرک می کوبد غافل از اینکه چار به دست دارد.وقتی به خود می آید می بیند انگشتان پسر له شده.وقتی به بیمارستان می رسند با وجود تلاش دکتر ها، پسرک 4 انگشتش را از دست می دهد.پسرک در حالی که روی تخت دراز کشیده، معصومانه به پدر چشم می دوزد و می پرسد : پدر کی انگشتان من در می آید؟ . . .
پدر منقلب می شود و به خانه بر می گردد و متوجه خطوطی که پسر روی ماشین کشیده است می شود : پدر دوستت دارم . . .
پدر به قدری حالش بد می شود که تاب نمی آورد و فردای آن روز خودکشی می کند . . .
نتیجه گیری از این داستان رو می ذارم به عهده خودتون.
بابای نامرد
پدری مشغول پولیش کردن ماشینش بود که پسر خرد سالش با سنگ تیزی خطوطی روی ماشین نقش می کند.پدر به قدری عصبانی می شود که چندین بار روی انگشتان پسرک می کوبد غافل از اینکه چار به دست دارد.وقتی به خود می آید می بیند انگشتان پسر له شده.وقتی به بیمارستان می رسند با وجود تلاش دکتر ها، پسرک 4 انگشتش را از دست می دهد.پسرک در حالی که روی تخت دراز کشیده، معصومانه به پدر چشم می دوزد و می پرسد : پدر کی انگشتان من در می آید؟ . . .
پدر منقلب می شود و به خانه بر می گردد و متوجه خطوطی که پسر روی ماشین کشیده است می شود : پدر دوستت دارم . . .
پدر به قدری حالش بد می شود که تاب نمی آورد و فردای آن روز خودکشی می کند . . .
نتیجه گیری از این داستان رو می ذارم به عهده خودتون.
دیدگاه