اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

مطالب و داستان‌های کوتاه و مینی مال ( برای وق

Collapse
این موضوع برجسته شده است.
X
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    سهامدار موفق !!!!!

    سهامدار موفق !!!!!


    نویسنده : محسن ورزنده


    ==================

    دینگ دینگ ! صدای موبایلمه . بازم یه پیامک جدید اومده . کنجکاوانه سراغ گوشی می رم و قفل صفحه رو باز می کنم . پاکت نامه زرد رنگ روی صفحه نشون میده یه نامه دارم . یعنی یکی وقت گذاشته یه چیزی واسم نوشته . باز می کنم یکی از دوستامه : یه روز .....میره خونه میبینه .....میگه ......بی اختیار میزنم زیر خنده . حالا نخند کی بخند . هر کی نزدیکم باشه رو صدا میکنم و پیامکو واسش میخونم و کلی با هم میخندیم . معمولا این جوریه که ازم میخواد واسه اونم ارسال کنم . من نه تنها واسش میفرستم بلکه شتاب زده برای چند تا دیگه از دوستا و اشناهام هم ارسالش میکنم . این اتفاق تقریبا روزی یکی دوبار برام میفته . نه واسه من تقریبا واسه همه و همه تقریبا همین عکس العمل رو نشون می دن . حالا این تقریب ها رو کنار هم بزاری میشه یه چیز دقیق ازشون در اورد .
    توی محل کارم میرم سراغ ایمیلم . اصلا خوشم نمیاد وقتی ایمیلمو باز میکنم چیز جدیدی توش نباشه . تازه بعضی روز ها اصلا ایمیلم رو نمی بندم .تا اخر وقت چند بار چکش میکنم . میرم توی inbox . 15 تا ایمیل جدید دارم . 15 نامه که یعنی 15 نفر وقت گذاشتن و یه چیزی واسم نوشتن . اول اسم فرستنده ها رو چک میکنم . از همه ایمیل دارم . خانواده ، دوستام ، همکارا یا یه ناشناس . اونقدر محتوا ها متنوعند که حتی یه درصد هم نمی تونی حدس بزنی توی هر نامه چی میتونه باشه . اما در هر صورت تا دلت بخواد با انواع نوشته ها ، عکس ها و فیلم ها سرگرم میشی . وافعا دنیای جالبیه . منم در جواب میگردم یه چیزی می فرستم تا این حلقه ارتباط دوستی ناتموم نمونه . این اتفاق تقریبا روزی یکی دوبار برام میفته نه واسه من تقریبا واسه همه و همه تقریبا همین عکس العمل رو نشون میدند . حالا این تقریب ها رو کنار هم بذاری میشه یه چیز دقیق از توشون در بیاری .
    ضرورت وجود اخلاق و ادب در جامعه با وجود تاکید شدید دینی که در اسلام اورده شده منحصر به اسلام نیست و این مسئله بدیهی مورد توجه ادیان و فرهنگ ها و ادم های مختلف قرار گرفته و روی ان تاکید شده کمی که دقت کنیم میبینیم این پیامک ها و ایمیل های هر روزه چقدر نرم و راحت دارند پرده های حیا و شرم و اخلاق و ارزش ها رو بین اعضای یه خانواده ، همکارای خانم و اقای اداره که هیچ نسبتی با هم ندارند ، محرم و نامحرم ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ می درن و هر روز بیشتر و بیشتر میشن .
    فکر کردی تا حالا چرا بعضی زن ها و مرد ها این قدر وقیح شدن ؟
    آفرین توی همین حلقه های ارتباط دوستی ، انچه در پیامک ها و ایمیل هامون هر روز برای افراد مختلف میفرستیم در واقع معرف شخصیت ماست . پس خودمونو به دیگران درست معرفی کنیم لااقل حفظ ظاهر کنیم تا فکر ها و برداشت های نابجا در مورد ما نکنن . کلیک کردن روی دکمه send خیلی راحته اما اگه ندونی چی رو واسه کی میفرستی این اشاره برات خیلی گرون تموم میشه . تا حالا شمردی که چند بار با این اشاره ها ی کوچولو در حلقه نشر لغو و فحشا سهیم شدی ؟
    اینطوری پیش بری سهامدار موفق میشی ! !
    راستی امروز توی بورس سهام گناه چند معامله میشه ؟؟

    وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ -و آنها که از لغو و بیهودگى روی‏گردانند .
    مصادیق اظهار محبت به همسر
    بررسی مسائل جنسی در زندگی زناشویی(فایل صوتی)
    ویژگی های خانواده سالم - مصادیق احترام (فایل صوتی)
    اثر قصه گویی برای کودکان

    دیدگاه


      پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

      جناب skyzare قبل پست دادن یه نگاه به اسم تاپیک بندازید بد نیستا!
      پستی که داید نه داستان بود نه کوتاه و نه مینیمال!

      دیدگاه


        پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

        پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.

        پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟".

        پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

        پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."

        البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.

        اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

        پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با ماشین یه گشتی بزنیم؟""اوه بله، دوست دارم."

        تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟".

        پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است.

        اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید.".

        پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت.

        او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :..

        " اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده.

        یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد . اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."

        به نقل از http://www.taxiran.blogfa.com/

        دیدگاه


          پاسخ : داستان کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

          حالت چشم دانشجویان

          هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
          (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)

          ... وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
          (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)

          موقع امتحان:
          (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)

          وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
          (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)

          وقتی که نمره ها رو میزنن :
          (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
          It's nice to be important but it's important to be nice!

          از اینکه نمی رسم جواب دوستان را بدم معذرت می خوام.

          دیدگاه


            پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

            گُذَران!!! زندگی در کشورهای مختلف

            ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت، ساعت تماشای پلی بوی 1

            ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی
            ...
            آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

            کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو

            عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب

            مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشیدن قلیان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر

            هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فیلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خیابان

            ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوکهای رشتی و ترکی ، 4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2 ساعت بحث در مورد یارانه ها
            It's nice to be important but it's important to be nice!

            از اینکه نمی رسم جواب دوستان را بدم معذرت می خوام.

            دیدگاه


              پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

              آرزو
              همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛
              نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟"
              گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد!
              چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

              سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!


              حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!
              درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بی‏عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می‏ نامند! "گاندی"

              به دلیل وجود برخی مشکلات و بی احترامی ها این اکانت رو غیر فعال کردم. همیشه سر بلند باشید.
              بدرود . . .

              دیدگاه


                پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقتآ‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىآ‌کرد و کمى هوشیار مىآ‌شد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.

                یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیکآ‌تر بیاید.
                مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.

                شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:
                «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بودهآ‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانهآ‌مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مىآ‌دونى چى میآ‌خوام بگم؟»

                مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مىآ‌خواى بگى عزیزم؟»

                شوهر مریم گفت: «فکر مىآ‌کنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
                برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند ...

                دیدگاه


                  پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                  چند وقت پیش ذهنم یکم فسفر سوزوند و چند خط شعر تولید کردم
                  اما هنوز نصفه نیمست .آخه از فسفر هم تحریم شدیم و باید اون رو بهینه مصرف کنیم
                  اینم از شعر که امید وارم خوشتون بیاد

                  دل در دلم دلداده داره
                  دل داغون من ,همخونه داره
                  ای دل ,دلم رو کجا کشوندی !
                  چرا دیگر با این دلداده موندی ؟
                  دل دلداده دل تنگ دلم است
                  زسرمای دلش گشته ام مست
                  دل سرد یخیش دلم را بشکست
                  دل شکستم از دل دلداده دور شد
                  حال که دل دلداده از دل من بی نصیبه
                  دل من از دلداده دل بریده
                  همخونه دلم در دل ,دل دیگر ندارد
                  دل داغون من سودای دلداری ندارد
                  هنگامی که چیزی مینویسی، کاری نکن تنها کسی که از مغزش استفاده کرده باشد ،مدادت باشد .

                  \|/_\/_

                  دیدگاه


                    پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                    زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

                    ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

                    وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

                    باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن میآ‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیآ‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …

                    زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر میآ‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
                    شوهر به آرامی گفت : فقط میآ‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میآ‌کنم، چه بلائی سر من میاری!!!
                    It's nice to be important but it's important to be nice!

                    از اینکه نمی رسم جواب دوستان را بدم معذرت می خوام.

                    دیدگاه


                      پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )


                      میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
                      و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
                      یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
                      روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
                      ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.

                      شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
                      شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
                      آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"
                      جان نباشد جز خبر در آزمون
                      هر که را افزون خبر جانش فزون

                      دیدگاه


                        پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                        دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
                        مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
                        یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
                        رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
                        پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
                        در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
                        گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!

                        * گلدشتین یه فامیل معروف یهودی است.
                        جان نباشد جز خبر در آزمون
                        هر که را افزون خبر جانش فزون

                        دیدگاه


                          پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                          ای خدا ! من باید از نظر علم نیز از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان ، مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد . باید همه آن تیره دلان مغرور . متکبر را به زانو در آورم ؛ آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم .

                          از نیایش های دکتر چمران - سپتامبر 1961 - دانشگاه برکلی آمریکا


                          ===========================================

                          مصادیق اظهار محبت به همسر
                          بررسی مسائل جنسی در زندگی زناشویی(فایل صوتی)
                          ویژگی های خانواده سالم - مصادیق احترام (فایل صوتی)
                          اثر قصه گویی برای کودکان

                          دیدگاه


                            پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                            هنر حاضر جوابی !

                            روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:
                            آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است
                            برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:
                            بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!


                            ***


                            روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
                            «شما برای چی می نویسید استاد؟ »
                            برنارد شاو جواب داد:
                            «برای یک لقمه نان»
                            نویسنده جوان برآشفت که:
                            «متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! »
                            وبرنارد شاو گفت:
                            «عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! »


                            ***


                            یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.
                            یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه
                            اینجا منتظر باش تا من برگردم.
                            راننده میگه
                            نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.
                            چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده ۱۰ دلارمیده.
                            راننده میگه:
                            گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!


                            ***


                            نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) -
                            روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل رو کرد و گفت:
                            من اگر همسر شما بودم توى قهوهآ‌تان زهر مىآ‌ریختم.
                            چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز):
                            من هم اگـر شوهر شما بودم مىآ‌خوردمش


                            ***


                            میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده…
                            که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…
                            بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه
                            من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…
                            چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه
                            ولی من این کار رو می کنم!
                            برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند ...

                            دیدگاه


                              پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                              منطق



                              استاد ! اصولا منطق چیست؟ معلم کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم. دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
                              می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
                              هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
                              معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
                              آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
                              حالا پسرها می گویند : تمیزه !
                              معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
                              خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
                              یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
                              معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
                              کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
                              بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
                              معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
                              عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
                              شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
                              تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
                              معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
                              و از دیدگاه هر کس متفاوت است.
                              بیش از آنکه دستهای درخت به نور برسد پاهایش تاریکی را تجربه میکند، گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد

                              دیدگاه


                                پاسخ : مطالب و داستانآ‌های کوتاه و مینی مال ( برای وقتی منتظر جواب سوالاتونین )

                                اگه روزی سیبی را گاز زدی..... و دیدی که درون آن یک کرم درسته است...... میتوانی خوشحال باشی /
                                اما اگر روزی سیبی را گاز زدی..... و دیدی که درون آن یک کرم نصفه است...... میتوانی ناراحت باشی :surprised:
                                چون در آن زمان نصف آن کرم را خورده ای :cry:
                                هنگامی که چیزی مینویسی، کاری نکن تنها کسی که از مغزش استفاده کرده باشد ،مدادت باشد .

                                \|/_\/_

                                دیدگاه

                                لطفا صبر کنید...
                                X